معنی سوت کردن
لغت نامه دهخدا
سوت کردن. [ک َ دَ] (مص مرکب) افکندن دولک بجایی نادسترس. دولک را جایی نادسترس پرتاب کردن. (یادداشت بخط مؤلف). افکندن چیزی به خانه ٔ همسایگان یا جایی ناشناس که دوباره نتوان یافت یا بصعوبت توان یافت. (یادداشت بخط مؤلف).
سوت
سوت. (اِ) صفیر. هشتک. صفاره. (یادداشت بخط مؤلف).
سوت کشیدن
سوت کشیدن. [ک َ / ک ِ دَ] (مص مرکب) سوت زدن. صفیر کشیدن. (یادداشت بخط مؤلف).
فارسی به انگلیسی
Pitch, Toss
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ معین
(کَ دَ) (مص م.) (عا.) پرت کردن، چیزی را به جای دوری انداختن.
گویش مازندرانی
حل جدول
فرهنگ عوامانه
چیزی را از پایین روی بام انداختن است.
مترادف و متضاد زبان فارسی
سوتکشیدن، سوت به صدا درآوردن، در سوت دمیدن، داوری مسابقات کردن، صفیر کشیدن
فرهنگ عمید
صدایی که کسی از دهان خود با جمع کردن دو لب و بیرون دادن نفس خارج کند و هر صدای شبیه آن، صفیر، سافوت،
آلتی فلزی، استخوانی یا پلاستیکی که با دمیدن در آن صدای زیر و بلندی ایجاد میشود، سوتک،
معادل ابجد
740